ارسال شده در پنج شنبه 18 / 8 / 1391برچسب:داماد سنگدل, - 18
همسرم با من قهر است. میگوید چرا با این که میتوانی به مادر مریضم یک کلیهات را اهدا کنی، از این کار سر باز میزنی و خانوادهام را مجبور کردهای که دنبال کلیه بگردند و کلی پول قرض کنند.
به من میگوید مطمئن است ترسو و بزدل و بیرحم هستم و تصور این که چنین همسری دارد، برایش رنجآور است.
همه کار و زندگیام را تعطیل کردهام تا بتوانم برای مادرش یک کلیه پیدا کنم. قبل از ازدواجم کلی برای جلسات لیزر درمانی هزینه کردم تا جای بخیههای عمل جراحی را از روی شکمم محو کنم. فقط یکی از دوستانم میداند که دو سال قبل یکی از کلیههایم را در آوردم. مدتی هم که بستری بودم، به خانوادهام گفتم در عسلویه مشغول انجام یک کار پروژهای هستم.
همسرم میداند که پیشتر یک ازدواج دیگر هم داشتهام، اما اگر بفهمد برای پرداختن مهریه همسر قبلیام کلیهام را فروختهام، از او بیشتر از قبل متنفر میشود و به انتقام گرفتن فکر میکند. الان بهتر است من را به عنوان همان داماد سنگدل و ترسو بشناسند. اشکالی ندارد. یک روز حقیقت را میفهمند.
فرورتیش رضوانیه